شماره ٥٥٥: شيشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شيشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم
از سبک مغزى گرانسنگ است خواب غفلتم
جست خون مرده از خواب گرانسنگ عدم
من ز بيدردى همان مست و خراب غفلتم
تيغ خورشيد قيامت را کند دندانه دار
گرچنين بر روى هم بندد سحاب غفلتم
گردد از باد مخالف پله خوابش گران
چشم نرم افتاده است از بس حباب غفلتم
در زمان فيض خواب من گرانتر مى شود
چون سگان از صبح باشد فتح باب غفلتم
بود از موى سفيد اميد بيدارى مرا
بالش پرگشت آن هم بهر خواب غفلتم
گرچنين سنگين شود خواب از گرانجانى مرا
صبح محشر مى شود صائب نقاب غفلتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید