شماره ٥٧٦: تا به کى بار دل از گردون بى حاصل کشم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا به کى بار دل از گردون بى حاصل کشم
استخوانم توتيا شد، چند بار دل کشم
هستى موهوم ما موج سرابى بيش نيست
به که بر لوح وجود خود خط باطل کشم
صحبت من در نمى گيرد به کاهل مشربان
هر نفس چون بحر، دامن از کف ساحل کشم
تا کمر دل در غبار جسم پنهان گشته است
کو چنان دستى که اين آيينه را از گل کشم
خار صحراى ملامت خون خودرا مى خورد
پاى آسايش اگر در دامن منزل کشم
آتشين رخساره اى در چاشنى دارد سپند
با کدام اميد من آواز در محفل کشم
من که ديدم بارها از رخنه دل کعبه را
خاک در چشمم اگر دست از رکاب دل کشم
صائب از سوداى زلفش دست رغبت مى کشم
تا به کى دررشته جان عقده مشکل کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید