شماره ٥٩٧: تيغ سيرابم دم از پاکى گوهر مى زنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تيغ سيرابم دم از پاکى گوهر مى زنم
هر که را در جوهرم حرفى بود سر مى زنم! در
ابرم اما تشنه هر آب تلخى نيستم
خيمه بر دريا به قصد آب گوهر مى زنم
صبر ايوبى به خونى طاقت من تشنه است
لب پر از تبخال و استغنا به کوثر مى زنم
از جواب تلخ، گوشم چون دهان مار شد
من همان از ساده لوحى حلقه بر در مى زنم
آن غيورم کز حرم نامه بنويسم به او
مهر بر مکتوب از خون کبوتر مى زنم
دسته گل شد سر دستار بيدردان و من
پنجه خونين به جاى لاله بر سر مى زنم
بيغمان بر خاک مى ريزند ساغر را و من
بر رگ تاک از خمار باده نشتر مى زنم
بلبل آزرده ام پاسم بدار اى باغبان
ناگهان از رخنه ديوار بر در مى زنم
دل حريف خنده دندان نماى شانه نيست
پشت دستى بر سر زلف معنبر مى زنم
عاشقم اما نمى بينم به رويش ماه ماه
طوطيم ليکن تغافلها به شکر مى زنم
زخم کافر نعمت از کان نمک لذت نيافت
بعد ازين خود را به قلب شور محشر مى زنم
صائب ازبس دست و پادر عاشقى گم کرده ام
گل به زير پاى دارم، دست بر سر مى زنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید