شماره ٦١٨: فقر را از حفظ آب رو توانگر مى کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
فقر را از حفظ آب رو توانگر مى کنم
نان خشک خود به آب زندگى تر مى کنم
تشنه ساحل نيم چون کشتى بى بادبان
هر کجا اميد طوفان است لنگر مى کنم
چند در خامى سرايد روزگارم سوختم
عود خام خويش را در کار مجمرمى کنم
باسبکدستان سخاوت سرخ رويى بردهد
هرچه سازم جمع مينا به ساغر مى کنم
دانه من بازمين خاکسارى آشناست
مى کنم نشو نما چون خاک بر سرمى کنم
ناتوانى پرده چشم حسودان مى شود
عيشهاى فربه از پهلوى لاغر مى کنم
برفقيران پيشدستى کردن از انصاف نيست
ميوه چون در شهر شد بسيار نوبر مى کنم
چون صدف هر قطره آبى که مى گيرم زابر
از صفاى سينه بى کينه گوهر مى کنم
موج دريا گر شود شمشير من چون ماهيان
جوشن داودى تسليم در بر مى کنم
چون فلاخن بيستون بر گرد گردد مرا
بس که موزون نقش شيرين را مصور مى کنم
تا چو عيسى دست خود از چرک دنيا شسته ام
دست دريک کاسه با خورشيد انور مى کنم
دررياض آفرينش صد دل بى برگ را
با تهيدستى رعايت چون صنوبر مى کنم
بر دل من کلفتى از درد وداغ عشق نيست
بستر و بالين ز آتش چون سمندر مى کنم
خوار مى گردند دنيا دوستان در چشم من
چون نظر صائب به دنياى محقر مى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید