شماره ٦٦٥: از شکست آرزو قند مکرر مى خوريم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از شکست آرزو قند مکرر مى خوريم
بر لب خود خاک مى ماليم و شکر مى خوريم
با سپهر تلخ سيما خنده رو بر مى خوريم
زهر اگر در جام ما ريزند شکر مى خوريم
از تو تا دوريم از ما دور مى گردد حيات
با تو چون بر مى خوريم از زندگى برمى خوريم
شيوه ما نيست از بيداد روگردان شدن
سيلى دريا ز خلق خوش چو عنبر مى خوريم
از عزيز مصر و شکرزار او آسوده ايم
ما که گرد کاروان را همچو شکر مى خوريم
گر چه تبخال خون داريم ظاهر در قدح
بى گزند ديده بد آب کوثر مى خوريم
نعمت الوان عالم را کند خون در جگر
کاسه خونى که ما از دست دلبر مى خوريم
مى کند از روزى ما کم سپهر تنگ چشم
گاهى از بى دست و پايى گر سکندر مى خوريم
ميوه هاى خام انجم پخته شد بر خاک ريخت
ما زخامى همچنان گرماى محشر مى خوريم
خودنمايى نيست در زير فلک آيين ما
زير خاکستر دل خود همچو اخگر مى خوريم
برنمى داريم دست از زلف مشکين سخن
چون قلم چندان که زخم تيغ بر سر مى خوريم
در تلافى ميوه شيرين به دامن مى دهيم
همچو نخل پر ثمر سنگى که بر سر مى خوريم
صائب از فيض خموشى در دل درياى تلخ
آب شيرين چون صدف از جام گوهر مى خوريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید