شماره ٦٨٧: نه آن جنسم که در قحط خريدار از بها افتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نه آن جنسم که در قحط خريدار از بها افتم
همان خورشيد تابانم اگر در زير پا افتم
به ذوق ناله من آسمان مستانه مى رقصد
جهان ماتم سرا گردد اگر من از نوا افتم
درين درياى پرآشوب پندارى حبابم من
که در هر گردش چشمى به گرداب فنا افتم
چو آتش صاف از قيد علايق کرده ام خود را
نگيرد نقش پهلويم اگر بر بوريا افتم
خبر از خود ندارم چون سپند از بيقراريها
نمى دانم کجا خيزم نمى دانم کجا افتم
نيفتم از صدا گر صد شکستم بر شکست آيد
نيم چينى که از اندک شکستى از صدا افتم
عنان اختيار از دست چون برگ خزان دادم
چو برق وباد خاکم مى دواند تا کجا افتم
ز من چون پرتو خورشيد ناسازى نمى آيد
اگر خارى به دامانم درآويزد ز پا افتم
تلاش مسند عزت ندارم چون گرانجانان
عزيزم هر کجا چون سايه بال هما افتم
گشايش نيست در پيشانى تخم اميد من
گره در کار آب افتد اگر در آسيا افتم
پى تحصيل روزى دست و پايى مى زنم صائب
نمى رويد زر از جيبم که چون گل برقفا افتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید