شماره ٦٩٨: نه از خامى در آتش ناله و فرياد مى کردم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نه از خامى در آتش ناله و فرياد مى کردم
ازين دولت جدا افتادگان را ياد مى کردم
نمى گرديد اگر ذوق گرفتارى عنانگيرم
ز وحشت خون عالم در دل صياد مى کردم
اگر چون خضر اين روز سيه را پيش مى ديدم
سکندر را به آب زندگى ارشاد مى کردم
نمى لرزيد از باد فنا بر خود چراغ من
گر از دلهاى روشن همت استمداد مى کردم
نمى دادم به چنگ عشق آتشدست اگر دل را
من عاجز چه با اين بيضه فولاد مى کردم
ره بى منتهاى عشق کوتاهى نمى داند
وگرنه حلقه ها در گوش برق و باد مى کردم
کنون از صيد پهلو مى کنم خالى خوشا روزى
که خاطر را به نقش پاى آهو شاد مى کردم
اگر مى بود در دل رحمى آن سلطان خوبان را
چرا در دادخواهى اينقدر بيداد مى کردم
نمى پاشيد از خميازه من تار و پود من
خمارآلودگان را گر به مى امداد مى کردم
گر از قيد خودى آزاد مى گشتم به شکر آن
هزاران بنده از قيد فرنگ آزاد مى کردم
دل شيرين غبار آلود غيرت مى شود صائب
و گرنه پنجه اى در پنجه فرياد مى کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید