شماره ٧٤٠: نمى آيد برون از پرده آوازى که من دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نمى آيد برون از پرده آوازى که من دارم
کند مضراب را خون در جگر سازى که من دارم
ز مهر خامشى بيهوده گويان را دهن بستم
سخن نتواند از خود ساخت غمازى که من دارم
نيايد هر زه نالى چون سپند از من درين محفل
همين در سوختن مى خيزد آوازى که من دارم
چو گل آخر گريبان مرا صد چاک مى سازد
به رنگ غنچه در دل خرده رازى که من دارم
نمى آيد ز من چون چشم بر گرد جهان گشتن
همين در خانه خويش است پروازى که من دارم
ز حيرت صيقلى گرديده چون آيينه چشم من
ندارد خواب ره در ديده بازى که من دارم
فلک را منزل نقل مکان خويش مى داند
گره در سينه اين آه سبکتازى که من دارم
ندارد بر زليخا ماه مصر از پاکدامانى
ز فيض بى نيازى بر جهان نازى که من دارم
به چشم بسته در خون مى کشد صيدى که مى خواهد
ز بس گيرنده افتاده است شهبازى که من دارم
چو مژگان مى زند در هر نگه بر هم دو عالم را
ز خوبان در نظر چشم فسو نسازى که من دارم
نباشد جز صرير خامه سحرآفرين خود
درين وحشت سرا صائب هم آوازى که من دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید