شماره ٥٩: گر شود آن نرگس ميگون مقابل با شراب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر شود آن نرگس ميگون مقابل با شراب
ميشود چون آب گوهر خشک در مينا شراب
جام را همچشمى آن نرگس مخمور نيست
از هجوم موج گر مژگان کند انشا شراب
عشرتى گر هست دلها را بهم جوشيدن است
کم شود يکدانه ئى انگور را تنها شراب
غيرتقوى نيست اصل کار رنديهاى ما
از گداز سبحه پيدا کرده اند اينجا شراب
عمرها شد بيخود از خواب غرور دانشيم
ليک گاهى ميزند آبى بروى ما شراب
بسکه گفتگوى مستان وقف ذکر باده است
تا لب ساغر ندارد جز خروش يا شراب
تا خيال تست در دل عيشها آماده است
نيست خامش شمع ما تا هست در مينا شراب
مشرب ما خاکساران فارغ از آلودگيست
نيست نقصان گر رسد بر دامن صحرا شراب
ما بزور مى پرستى زندگانى ميکنيم
چون حباب مى بناى ماست سرتا پا شراب
حسن تشريف بهار است آب را در برگ گل
ميکند در ساغر اندازد اگر پيدا شراب
آه از آن افسرده ئى کز جوش صهبا نشکفد
همچو مينا خامشى را ميکند گويا شراب
در سواد سرمه کن نظاره چشم بتان
عشرت افروز است (بيدل) در دل شبها شراب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید