شماره ٨٩: احتياجى با مزاج سبزه و گل شامل است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
احتياجى با مزاج سبزه و گل شامل است
هر چه ميرويد ازين صحرا زبان سائلست
اعتبارات غنا و فقر و ما پيداست چيست
خاک از آشفتن غبارست و بجمعيت گلست
وحشت بحر از شکست موج ظاهر ميشود
رنگ روى عشق بازان گرد پرواز دلست
بى گداز خويش بايد دست شست از اعتبار
هر که در خود ميزند آتش چراغ محفل است
صيدگاه کيست اين گلشن که هر سو بنگرى
آب و رنگ گل پريشانتر زخون بسمل است
هر چه ميبينم سراغى از خيالش ميدهد
پيش مجنون وادى امکان غبار محمل است
سيل بنياد تحير حسرت ديدار کيست
جوهر آئينه چون اشکم چکيدن مايل است
نيستى شايد بداد اضطراب ما رسد
شعله را بى سعى خاکستر تسلى مشکلست
تا نگرديد آفت آسايشم نيرنگ هوش
زين معما بيخبر بودم که مجنون عاقل است
از تلاش عافيت بگذر که در درياى عشق
هر کجا بيدست و پائى جلوه گر شد ساحل است
کوشش ما مانع سر منزل مقصود ماست
در ميان بسمل و راحت طپيدن حائلست
باطن آسوده از يک حرف بر هم مى خورد
غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند (بيدل) است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید