شماره ١٠٢: الفت تن باعث فکر پريشان دل است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
الفت تن باعث فکر پريشان دل است
دانه صاحب ريشه از آميزش آب و گل است
عمر را کوتاهى سعى نفس آسودگيست
پيچ و تاب جاده هر جا محو گردد منزل است
هر قدم عرض نزاکت داشت سعى رفتگان
کز هجوم آبله اين دشت سر تا پا دل است
شسته ميگردد نمايان سر خط موج از محيط
نقش مازين صفحه پيش از ثبت کردن زايل است
وهم هستى بست بر آئينه ام رنگ دوئى
تا کسى خود را نمى بيند بوحدت واصل است
بسکه الفتگاه عجزم دلنشين بيخوديست
آب اگر گردم ازين خاکم روانى مشکل است
در غبار دل تسلى گونه ئى داريم و بس
موج را گرد شکست آئينه دار ساحل است
تيغ عبرت در بغل دارد هواى باغ دهر
چون شفق گرديکه بال افشانده اينجا بسمل است
نيست عالم جاى عرض بيقراريهاى دل
پرتوى زين شمع اگر بالد برون محفل است
غير را در عالم وحدت نگاهان بار نيست
کاروان وادى مجنون غبار محمل است
از سر هستى بذوق گريه نتوانم گذشت
تا نمى در چشم دارم خاک اين صحرا گل است
چيده ام بر خويش از غفلت بساط آگهى
اين حباب آئينه دل دارد اما (بيدل) است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید