شماره ١٢٧: بازم بدل نويد صفائى رسيده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بازم بدل نويد صفائى رسيده است
از پيشگاه آينه صبحى دميده است
اين صيدگاه کيست که از جوش کشتگان
بسمل چون رنگ در جگر خون طپيده است
گل جام خود عبث بشکستن نميدهد
صاف طرب بشيشه رنگ پريده است
جرأت کجا و من ز کجا ليک چاره نيست
نقاش دامن تو بدستم کشيده است
تا غنچه تو بند قبا باز ميکند
آغوش ها چو صبح گريبان دريده است
غافل مباش از دل ياس انتخاب من
اين قطره از گدازد و عالم چکيده است
داغم ز رنگ عجز که با آن فسردگى
بى منت قدم بشکستن رسيده است
ليلى هنوز دام سرانجام مى دهد
غافل که گرد وادى مجنون رميده است
هر دم چو گوهر از گره خويش ميرويم
پرواز حيرت انجمنان آرميده است
صورت نگار انجمن بى نيازيم
در شش جهت تغافلم آئينه چيده است
(بيدل) تجردم علم شان نيستى است
اين خامه خط بصفحه هستى کشيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید