شماره ١٤١: برق آفت لمعه در بى ضبطى اسرار داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
برق آفت لمعه در بى ضبطى اسرار داشت
نعره منصور تا گردن فرازد دار داشت
نغمه تار نفس بى مژده وصلى نبود
نبض دل تا ميطپيد آواز پاى يار داشت
دورباش منع ديدن پيش پيش جلوه است
(لن تراني) برق چندين شعله ديدار داشت
گرد پروازى ز هستى تا عدم پيوسته است
کاروان ما همين شور جرس در بار داشت
چشم پوشيديم يکسان شد بلند و پست دهر
عالمى را شوخى نظاره ناهموار داشت
گر دل ما شد تغافل کشته جاى شکوه نيست
جلوه يکتائيش آئينها بسيار داشت
چون حباب از نيستى چشمى بهم آورده ايم
در خرابى خانه ما سايه ديوار داشت
از مروت عزت گل را سبب فهميد نيست
سرشد آن پائيکه پاس آبروى خار داشت
تا کشودم چشم گرم احرام از خود رفتنم
شمع در تحريک مژگان شوخى رفتار داشت
با نسيم وصل او آميخت گرد هستيم
بوى پيراهن عبير طرفه در کار داشت
دوش حيرانم خيالت در چه فکر افتاده بود
از تحير هر بن مويم گريبان زار داشت
دانه تاکى بچندين خط ساغر ريشه کرد
در گداز سبحه ما عالمى زنار داشت
چون گل شمعيم (بيدل) بلبل باغ ادب
شعله آواز ما جمعيت منقار داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید