شماره ١٨٨: بى شکست از پرده سازم نوائى برنخااست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بى شکست از پرده سازم نوائى برنخااست
نااميدى داشتم دست دعائى برنخاست
سخت بيرنگيست نقش وحشت عنقائيم
جستجوها خاک شد گردى ز جائى برنخاست
اشک مجنونم که تا ياسم ره دامان گرفت
جز همان چاک گريبان رهنمائى برنخاست
هرکه از خود ميرود محمل بدوش حسرت است
گرد ماواماندگان هم بى هوائى برنخاست
جز نفس در ماتم دل هيچکس دستى نسود
بر چراغ گشته غير از دودهائى برنخاست
قطع اوهام تعلق آنقدر مشکل نبود
آه از دل ناله تيغ آزمائى برنخاست
عجز و طاقت جوهر کيفيت يکديگراند
بر کرم ظلم است اگر دست گدائى برنخاست
ديگر از ياران اين محفل چه بايد داشت چشم
صد جفا برديم و زينها مرحبائى برنخاست
ساز ما عاجز نوايان دست بر هم سوده بود
عمر در شغل تأسف رفت و وائى برنخاست
خاک شد اميد پيش ازنقش بستن هاى ما
شعله تا ننشست داغ از هيچ جائى برنخااست
جلوه در کار است اما جرأت نظاره کو
از بساط عجز ما مژگان عصائى برنخاست
در زمين آرزو (بيدل) امل ها کاشتيم
ليک غير از حسرت نشو و نمائى برنخاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید