شماره ٢٤٣: چون شمع اگر خلق پس و پيش گذشتست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چون شمع اگر خلق پس و پيش گذشتست
تا نقش قدم پا بسر خويش گذشتست
در هيچ مکان رام تسلى نتوان شد
زين باديه خلقى بدل ريش گذشتست
گر راه روى بر اثر اشک قدم زن
هستى است خدنگى که زهر کيش گذشتست
شايد زعدم گل کند آثار سراغى
زين دشت غبار همه کس پيش گذشتست
هر اشک که گل کرد زما و تو براهيست
اين آبله ها بر سر يک نيش گذشتست
روز دو دگر نيز بکلفت سپرى گير
زين پيش هم اوقات به تشويش گذشتست
شيخان همه آداب خرامند وليکن
زين قافلها يکدوقدم ريش گذشتست
آدم گرى از ريش بياموز که امروز
هر پشم زصد خرس و بز و ميش گذشتست
اى پير خرف شرم کن از دعوى شوخى
عمرى که کمش ميشمرى بيش گذشتست
زين بحر که دور است سلامت زکنارش
آسوده همين کشتى درويش گذشتست
سرمايه هوائيست چه دنيا و چه عقبى
از هر چه نفس بگذرد از خويش گذشتست
(بيدل) بجهان گذران تا دم محشر
يک قافله آينده مينديش گذشتست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید