شماره ٢٩١: در طپش آباد دهر حيرت دل لنگر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در طپش آباد دهر حيرت دل لنگر است
مرکز دور محيط آب رخ گوهر است
چرخ زسرگشتگى گرد سحر ساز کرد
سودن صندل همان شاهد دردسر است
لاف هنر بيهده است تا ننمائى عمل
تيغ نگردد چنار گر همه تن جوهر است
نيست غبار اثر محرم جولان ما
کز عرق شرم عجز راه فضولى تر است
رشته ساز اميد در گره عجز سوخت
شوق چه شوخى کند ناله نفس پرور است
رهرو تسليم را راحله افتادگى
قافله عجز را خاک شدن رهبر است
تا بقبولى رسى دامن ايثار گير
شامه آفاق را صيت کرم عنبر است
بحث عدورامده جز بتغافل جواب
زانکه حديث درشت در خور گوش کراست
دام طيشهاى دل حسرت سير فناست
شعله بيتاب ما بسمل خاکستر است
روى که دارد عرق ديده سرشک آشناست
زلف که در تاب رفت نسخه دل ابتر است
چاک گريبان ما سينه بصحرا کشود
تنگى خلق جنون اينهمه وسعتگر است
(بيدل) ازين انجمن سرخوش در ديم و بس
بزم چو باشد شراب آبله اش ساغر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید