شماره ٥٤: غم آتشين عذاران نه چنان برشت ما را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
غم آتشين عذاران نه چنان برشت ما را
که ز خاک بردماند نفس بهشت ما را
به نيازمندى ما چو نداشت حسن حاجت
به دو دست نازپرور ز چه مى سرشت ما را؟
ز نسيم بى نيازى چو به باد داد آخر
به هزار اميدوارى ز چه روى کشت ما را؟
نه به کار دسته گل، نه به کار گوهر آمد
فلک اين قدر به دقت به چه کار رشت ما را؟
نه چنان دو چشم ما را غم عشق سير دارد
که به فکر نعمت خود فکند بهشت ما را
به ثبات نقش هستى چه نهيم دل ز غفلت؟
که سخن نگار قدرت به زمين نوشت ما را
شود آن زمان تسلى دل ما ز خاکسارى
که به پاى خم سرآيد حرکت چو خشت ما را
تو ز کودکى مقيد شده اى به خاکبازى
نبود به چشم حق بين حرم و کنشت ما را
ز نهال بى بر ما به عدم چه فتنه سر زد؟
که نهاد اره بر سر خط سرنوشت ما را
ز غرور آدميت به همين خوشيم صائب
که شکار خود به نعمت نکند بهشت ما را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید