شماره ١١٥: تا گل ز عکس عارض او چيده است آب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا گل ز عکس عارض او چيده است آب
در چشمه از نشاط نگنجيده است آب
بر روى آب آنچه نمايد حباب نيست
صد پيرهن ز عکس تو باليده است آب
تا سرو خوش خرام تو از باغ رفته است
رخسار خود ز موج خراشيده است آب
نعلش در آتش است ز هر موج پيش بحر
آسودگى ز عمر کجا ديده است آب
غلطد چنين که بر دم شمشير خون من
هرگز به روى سبزه نغلطيده است آب
نگذاشت آب در جگر تيغ زخم من
از تيغ اگر چه زخم ندزديده است آب
زينسان که من به نيک و بد دهر ساختم
با خار و گل ز لطف نجوشيده است آب
ضايع مساز حرف نصيحت به غافلان
بر روى پاى خفته که پاشيده است آب؟
پيچد چنان که در تن خاکى روان من
در جويبار تنگ نپيچيده است آب
صائب ز خوشگوارى آب است بى خبر
هر کس که از سفال ننوشيده است آب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید