شماره ١٥٠: از تهيدستى ز بى برگان خجالت کار ماست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از تهيدستى ز بى برگان خجالت کار ماست
سر به زير انداختن چون بيد مجنون بار ماست
پيش ما جز بيخودى ديگر متاعى باب نيست
خودفروشى بنده بى صاحب بازار ماست
اين که از ما دست سيلاب حوادث کوته است
نيست از گردنکشي، از پستى ديوار ماست
پنبه برمى گيرد از مينا مى پر زور ما
مهر خاموشى سپند گرمى بازار ماست
پيش ازين گر زنگ از دل مى زدودند، اين زمان
ديدن آيينه رويان جهان زنگار ماست
گلشن آرا را سواد نامه سربسته نيست
ورنه آن گل پيرهن در غنچه منقار ماست
نقش پاى ما نگردد بار بردوش زمين
خار را خون در دل از شوق سبکرفتار ماست
شب به چشم ما نسازد روز روشن را سياه
کلبه ما را چراغ از ديده بيدار ماست
گوشه گيرى را به چشم خلق شيرين کرده است
خال مشکينى که در کنج دهان يار ماست
چون سبو در آشنايى ها گرانجان نيستيم
زود مى گردد سبک، دوشى که زير بار ماست
گر چه ما از چرب نرمى موميايى گشته ايم
هر که را ديديم صائب در شکست کار ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید