شماره ١٨٨: حسن را با بى قراران گير و دار ديگرست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن را با بى قراران گير و دار ديگرست
مهر را هر ذره اى آيينه دار ديگرست
مستى چشم غزالان نشکند ما را خمار
چشم ليلى ديده ما را خمار ديگرست
به که برگردد به مصر از راه، بوى پيرهن
ديده يعقوب ما را انتظار ديگرست
گر چه از سنگ ملامت کوه از جا مى رود
عاشقان را لنگر صبر و قرار ديگرست
پيش بت هر چند باشد کافر اصلى عزيز
دين به غارت دادگان را اعتبار ديگرست
سيل معذورست اگر منزل نمى داند که چيست
بحر را هر موج آغوش و کنار ديگرست
لشکر بيگانه را در کشور ما راه نيست
ملک ما زير و زبر از شهسوار ديگرست
گر چه در زندان عزلت مى توان آسوده زيست
با زمين هموار گرديدن حصار ديگرست
هر رگ سنگى پى آزار ما ديوانگان
در کف اطفال، نبض بى قرار ديگرست
از لب سيراب او اميدوار بوسه را
هر جواب خشک، تيغ آبدار ديگرست
تنگ چشمان دام در راه هما مى گسترند
دام ما را چشم بر راه شکار ديگرست
پيش آن کس کز دل گرم است در آتش مدام
هر دم سردى نسيم نوبهار ديگرست
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان به از نقش و نگار ديگرست
نيست صادق دشت پيماى طلب را تشنگى
ورنه هر موج سرابى جويبار ديگرست
گر چه صائب نازک افتاده است آن موى ميان
فکر ما نازک خيالان را عيار ديگرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید