شماره ١٩٢: حسن بالادست را هر روزشان ديگرست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن بالادست را هر روزشان ديگرست
شعله جانسوز را هر دم زبان ديگرست
از مى روشن صفاى جام مى گردد حجاب
ورنه هر آيينه رو، آيينه دان ديگرست
چهره گل پرده رخسار گلرنگ کسى است
سرو بستان جامه سرو روان ديگرست
چشم کوته بين به غور کار نتواند رسيد
ورنه هر شبنم محيط بيکران ديگرست
عالم آسودگان دايم بود بر يک قرار
بى قراران ترا هر دم جهان ديگرست
قبله را چون طاق نسيان از نظر افکنده ايم
سجده ما روشناس آستان ديگرست
گر چه حفظ حق جهان را ديده بانى مى کند
آهوان دشت را وحشت شبان ديگرست
چون سکندر دست شستن از زلال زندگى
بى نيازان را حيات جاودان ديگرست
مى تراود گر چه از هر خار شکر نوبهار
سبزه نورسته را تيغ زبان ديگرست
مى توان رفتن به پاى علم بر بام خرد
آسمان معرفت را نردبان ديگرست
از تحمل دشمن خونخوار مى گردد دلير
شيشه جانى تيغ را سنگ فسان ديگرست
اين جواب آن غزل صائب که ملا گفته است
لب فرو بنديد کاو را همزبان ديگرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید