شماره ٢٠٠: شاهد مستورى گل قطره شبنم بس است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
شاهد مستورى گل قطره شبنم بس است
چهره مريم دليل عصمت مريم بس است
مشت آبى مى کند خواب گران را تار و مار
قطره اشکى پى ويرانى عالم بس است
طفل را حال پدر آيينه عبرت نماست
گوشمال آدم از بهر بنى آدم بس است
گو ندارد ماتم ما بى کسان را هيچ کس
حلقه فتراک، ما را حلقه ماتم بس است
ترک احسان است احسان پيش ما آزادگان
طى کند آوازه احسان خود حاتم بس است
بعد ازين دوران شهرت از سفالين جام ماست
تا به کى در دور باشد نام جام جم، بس است!
بر نتابد منت مرهم دل مجروح ما
زخم ما را خون گرم ما، همان مرهم بس است
شاهد خودبينى خوبان درين بستانسرا
بر سر زانوى گل، آيينه شبنم بس است
خامشى آرد پريزادان معنى را به دام
توشه غواص گوهرجوي، پاس دم بس است
زود سيرى هاى دولت را اگر خواهى دليل
از سليمان روى پنهان کردن خاتم بس است
غم مخور صائب اگر ننشست نقشت در جهان
اهل معنى را ز عالم نام چون خاتم بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید