شماره ٢٥٤: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
در تجرد سوزنى همسنگ کوه آهن است
پاک کن دل را، ز دست انداز چرخ آسوده شو
تا بود در تخم غش، سر گشته پرويزن است
پاک گوهر را نباشد روزى از خاک وطن
سنگ بندد بر شکم ياقوت تا در معدن است
تا لب نانى به دست آرم چه خونها مى خورم
دست کوته را تنور رزق چاه بيژن است
گفتگوى عشق را از عقل پنهان داشتن
راز را آهسته پيش گوش سنگين گفتن است
دل در آزارست تا با عقل و هوش آميخته است
شعله فريادى است تا آب و نمک در روغن است
چون نگيرد آه را دل در فضاى آسمان؟
دوزخ دود سبکرو، خانه بى روزن است
عقل سست از پرده ناموس چون آيد برون؟
پاى خواب آلود را سد سکندر دامن است
بر غبار ديده ما آستين خواهد کشيد
آن که يک روشنگر او نکهت پيراهن است
رشته پيوند بگسل از سپهر تنگ چشم
عقده مى افتد به کار رشته تا با سوزن است
روزگار از نطفه مردان عقيم افتاده است
مردم از بهر چه مى گويند شب آبستن است؟
رزق بى کوشش نمى آيد به کف، حرف است اين
نيم نانى مى رسد تا نيم جانى در تن است
صبح کز خون صباحت روى خود را شسته است
داغ آن چاک گريبان و بياض گردن است
اين غزل را از حکيم غزنوى بشنو تمام
تا بدانى نطق صائب پيش نطقش الکن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید