شماره ٢٩٩: گريه مستانه من از خمار چشم توست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گريه مستانه من از خمار چشم توست
آه من از سرمه دنباله دار چشم توست
نه همين سرگشته دارد گردش چشمت مرا
چون صف مژگان دو عالم بى قرار چشم توست
شوخ چشمان از تو مى گيرند تعليم نگاه
گردن آهو بلند از انتظار چشم توست
گر چه شهباز نظر بسته است از شرم و حيا
هر کجا باشد نظربازي، شکار چشم توست
از سياهى لشکر شاهان نمى دارد گزير
ورنه چشم آهوان کى در شمار چشم توست؟
گر چه محتاج معلم نيست آن بيدادگر
فتنه با چندين زبان آموزگار چشم توست
در سيه دل در نمى گيرد فسون دوستى
دشمن خويش است هر کس دوستدار چشم توست
دل ز مردم بردن و خود را به خواب انداختن
شيوه مژگان عيار و شعار چشم توست
ناز با آن بى دماغى از پرستاران او
فتنه با آن بى قرارى خانه دار چشم توست
از سياهى از چه افکنده است بر عارض نقاب؟
گر نه آب زندگى در چشمه سار چشم توست
گر چه از شوخى نگيرد يک نفس يک جا قرار
ناز عالم را همان سر در کنار چشم توست
هر که را باشد دلي، مى چيند از چشم تو درد
هر کجا نازى بود، بيماردار چشم توست
فتنه بيدار باشد سبزه خوابيده اش
سينه هر کس که صحراى شکار چشم توست
شادم از سرگشتگى کز کاکلت دارد نشان
خوشدل از بيماريم کان يادگار چشم توست
چون بود در لغزش مستانه ما را اختيار؟
سير ما از گردش بى اختيار چشم توست
من نيم غماز، اما روز تاريک مرا
هر که بيند بى سخن داند که کار چشم توست
گر چه هست از دور گردان صائب بى اعتبار
مستى دنباله دارش از خمار چشم توست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید