شماره ٣٠٢: ناز تا اسباب دل بردن مهيا ساخته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ناز تا اسباب دل بردن مهيا ساخته است
چشم پر کار تو کار عالمى را ساخته است
حسن مغرور تو عاشق را نمى آرد به چشم
ورنه با ذرات، مهر عالم آرا ساخته است
نيست مجنون مرا حاجت به صحرايي، که عشق
از غبار خاطرم دامان صحرا ساخته است
جنگ دارد سازگارى با کمال سرکشى
کوه قاف از بى پر و بالى به عنقا ساخته است
ما ز پستى هاى فطرت خشک بر جا مانده ايم
ورنه همت قطره را بسيار دريا ساخته است
نه زليخا پيرهن تنها به بدنامى دريد
عشق ازين مستورها بسيار رسوا ساخته است
مى کشيم از آستين افشانى ياران ملال
ورنه با گرد يتيمى گوهر ما ساخته است
مى شود از نامداران زود، هر کس چون عقيق
بستر و بالين خود از سنگ خارا ساخته است
مى کند چشم زليخا خا بر سر از غبار
بوى پيراهن که را تا باز بينا ساخته است؟
مى شود گنجينه گوهر به لب واکردنى
سينه خود چون صدف هر کس مصفا ساخته است
رو متاب از چشم پاک صائب روشن گهر
کز نگاهى ذره را خورشيد سيما ساخته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید