شماره ٣٢٦: ساقى ما از مى گلگون به دور افتاده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ساقى ما از مى گلگون به دور افتاده است
همچو ساغر آن لب ميگون به دور افتاده است
در دل شب عاشقان را حلقه بر در مى زند
گرد رويش تا خط شبگون به دور افتاده است
شمع در پيراهن فانوس گرديده است آب
تا ز رقص آن قامت موزون به دور افتاده است
مى کشد خط بر زمين از شرمسارى گردباد
در بيابانى که اين مجنون به دور افتاده است
تا که ديگر در خمار افتاده، کز هر لاله اى
هر طرف پيمانه اى پر خون به دور افتاده است
مى نشيند گردباد از پا به اندک جلوه اى
تا غبار کيست در هامون به دور افتاده است؟
جاى حيرت نيست گر من پايکوبان گشته ام
خم به زور باده چون گردون به دور افتاده است
تا به آب غيب، ايمان تازه سازى هر نفس
بنگر اين نه آسيا را چون به دور افتاده است
صائب از وحدت نيفتد نوبهار از جوش گل
در هزاران لفظ يک مضمون به دور افتاده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید