شماره ٣٤٤: عقل چون آهوى وحشى از جهان رم خورده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عقل چون آهوى وحشى از جهان رم خورده است
تا سر زلف پريشان که بر هم خورده است؟
دور تا از توست، مى در ساغر عشرت فکن
ورنه اين جامى که مى بينى سر جم خورده است
کعبه در خون غزالان همچو داغ لاله است
تا صف مژگان خونريز تو بر هم خورده است
از سر تاراج ما اى برق آفت در گذر
حاصل اين بوستان را چشم شبنم خورده است
از نهال ما ثمر بى خواست مى ريزد به خاک
گوشمال سنگ طفلان نخل ما کم خورده است
نامدارى بى سيه بختى نمى آيد به دست
در سياهى غوطه بهر نام، خاتم خورده است
هر که را از باده کيفيت مراد افتاده است
در سفال خود شراب از ساغر جم خورده است
خوشه اشک ندامت مى شود هر دانه اش
در بهشت عدن آن گندم که آدم خورده است
کاو کاو منکران مى آرد از چشمش برون
عيسى آن شيرى که از پستان مريم خورده است
در گرانان نشتر آزار را تأثير نيست
ورنه نيش از زخم ما بسيار مرهم خورده است
آرزوهايى که دل در ديگ فکرت مى پزد
چون نباشد خام، شير خام، آدم خورده است
پا به هر جا مى گذارى نشترى در خاک هست
شيشه هاى آسمان گويا که بر هم خورده است
شکوه صائب از سرشک تلخ، کافر نعمتى است
کعبه با آن قدر، آب شور زمزم خورده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید