شماره ٣٧٦: رفتن گلزار کار مردم بيکاره است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
رفتن گلزار کار مردم بيکاره است
برگ عيش دردمندان از دل صد پاره است
با دل روشن ز اسباب تنعم فارغم
بستر و بالين من چون لعل، سنگ خاره است
از دل عاشق مجو آرام در زندان تن
اين شرر در سنگ از بى طاقتى آواره است
ناز و نعمت حرص را بال و پر خواهش شود
چهره سيراب، افزون تشنه نظاره است
مى دواند آدمى را حرص بر گرد جهان
ورنه گندم سينه چاک از بهر روزى خواره است
از دل بى آرزو کوه گران لنگر شديم
خواب طفلان باعث آسايش گهواره است
حرص هر کس را که صائب نعل در آتش گذاشت
همچو قارون گر بود زير زمين، آواره است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید