شماره ٤٠٢: هر دلى کز زلف جانان سر برآرد کشتنى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر دلى کز زلف جانان سر برآرد کشتنى است
از حرم صيدى که پا بيرون گذارد کشتنى است
قطره از دريا چرا دارد سر خود را دريغ؟
زير تيغ يار هر کس سر بخارد کشتنى است
صاحب اقبالى که پاى خود به وقت اقتدار
بر گلوى دشمن عاجز فشارد کشتنى است
روزگار بيغمى را، هر که از ارباب درد
از حساب زندگانى بر شمارد کشتنى است
هر که بارى از دل مردم تواند بر گرفت
دست خود بر روى يکديگر گذارد کشتنى است
طاعت خالص بود از خودنمايى بى نياز
آشکارا هر که اين ره را سپارد کشتنى است
هر سبکدستى که در فصل بهار زندگى
تخم نيکى در دل مردم نکارد کشتنى است
هر که بعد از عفو کردن، آشکارا و نهان
جرم دشمن را به روى دشمن آرد کشتنى است
حد هر کس چون حرم صائب حصار جان اوست
هر که پا از حد خود بيرون گذارد کشتنى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید