شماره ٤٧٢: کورى خود گر نبينند اهل دنيا دور نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کورى خود گر نبينند اهل دنيا دور نيست
هيچ کورى در مقام و مسکن خود کور نيست
رزق نور و نار را اينجا ز هم نتوان شناخت
موم و شهد از هم جدا در خانه زنبور نيست
جان نورانى نپردازد به جسم تيره روز
پيش پاى خويش ديدن شمع را مقدور نيست
دست تا از توست، دست از دانه افشانى مدار
رخنه ملک سليمان جز دهان مور نيست
ما تلاش قرب عشق از ساده لوحى مى کنيم
ورنه سنگ اين فلاخن غير کوه طور نيست
از حجاب ظلمت آسان است بيرون آمدن
سالکان را سد راهى چون حجاب نور نيست
در کمان، آتش به زير پاى دارد تير راست
عاشقان را آرميدن در لحد مقدور نيست
ما به حسن معنى از صورت قناعت کرده ايم
بوشناسان را قماش پيرهن منظور نيست
خاکسارى را ز ما نتوان به ملک چين گرفت
اين سفال خام، کم از کاسه فغفور نيست
عاشقان را عشق آتشدست مى بخشد حيات
شمعهاى کشته را حاجت به نفخ صور نيست
در ميان ننهند صائب راز را با اهل قال
غير مهر خامشى اين گنج را گنجور نيست
گر چه آن بيدرد صائب ياد ما هرگز نکرد
از سخن سنجان کسى را رتبه مشهور نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید