شماره ٥١٠: نيست يک شادى که انجامش به غم پيوسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست يک شادى که انجامش به غم پيوسته است
از لب خندان به جز خون در دهان پسته نيست
يک دل آسوده نتوان يافت در زير فلک
در بساط آسيا يک دانه نشکسته نيست
در رحم اطفال از تحصيل روزى فارغند
مانع رزق مقدر خانه دربسته نيست
از سبکرو نقش هيهات است ماند بر زمين
رهنوردى را که باشد نقش پا، آهسته نيست
فارغ است از امتداد قطره هاى اشک من
آن که مى گويد گره در رشته نگسسته نيست
از مى لعلى نمى گردد بدخشان سينه اش
دست هر کس چون سبو در زير سر پيوسته نيست
مى توان ره برد از سيما به کنه هر کسى
شاهدى گلزار رنگين را به از گلدسته نيست
پيش ما صائب که هر صيدى به دام آورده ايم
هيچ صيدى در جهان چون معنى برجسته نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید