شماره ٥٣٠: ياد ايامى که درياى مروت جوش داشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ياد ايامى که درياى مروت جوش داشت
هر صدف يک دامن گوهر، طراز گوش داشت
پرده فانوس در بيرون در مى کرد سير
شمع را پروانه گستاخ در آغوش داشت
باده ها بى ساغر و مينا به دور افتاده بود
مجلس ما مطرب از گلبانگ نوشانوش داشت
در تنزل بود دايم با اسيران لطف چرخ
صحبت امروز ما دايم حسد بر دوش داشت
مهر خاموشى نه امروز از لب ما دور شد
ديگ ما را جوش دل پيوسته بى سرپوش داشت
شد بهار و بلبل اين باغ رنگ گل نديد
بس که گلها را حجاب حسن شبنم پوش داشت
چشم ما تا بود گريان، بود طوفان در تنور
بود دريا در قفس، تا سينه ماجوش داشت
زلف و خط نگذاشت افتد چشم ما بر روى يار
موج جوهر دايم اين آيينه را خس پوش داشت
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد غنى
ياد ايامى که ديگ شوق ما سرپوش داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید