شماره ٥٩٣: کام خود را کلک مشکين از سخن آخر گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کام خود را کلک مشکين از سخن آخر گرفت
نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت
گر چه عمرى کرد کلک تر زبان استادگى
گوش تا گوش زمين را از سخن آخر گرفت
گر چه از داغ غريبى روزگارى سوخت دل
مرهم کافورى از صبح وطن آخر گرفت
چشم مستش گر چه برد از کار دست و دل مرا
شکر لله دستم آن سيب ذقن آخر گرفت
چهره نتوانست شد با روى آتشناک يار
شمع از خجلت سر خود ز انجمن آخر گرفت
در به روى آشنايان بستن از انصاف نيست
سبزه بيگانه خواهد اين چمن آخر گرفت
از خزان در روزگار مير عدل نوبهار
خون خود را لاله خونين کفن آخر گرفت
گر چه اول ديده را از پيرهن يعقوب باخت
خون چشم خود ز بوى پيرهن آخر گرفت
من به صد اميد ازو چشم نوازش داشتم
خط مشکين کام ازان تنگ دهن آخر گرفت
گر چه از سنگين دلى ما را به يکديگر شکست
داد ما را خط ز زلف پر شکن آخر گرفت
تيشه در تمثال شيرين گر چه سختيها کشيد
جان شيرين مزد دست از کوهکن آخر گرفت
گر چه پيچ و تاب زد بسيار چون نال قلم
ملک معنى صائب شيرين سخن آخر گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید