شماره ٦٢٤: در کمين اين فلک سخت کمانى که تراست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در کمين اين فلک سخت کمانى که تراست
عاقبت گرد برآرد ز نشانى که تراست
نعمت روى زمين چشم ترا سير نکرد
چه کند خاک به چشم نگرانى که تراست؟
ريخت دندان تو چون اختر صبح از پيرى
مشرق شکر نگرديد دهانى که تراست
قامتت بيد موله شد و چون سرو کشد
سر به عيوق، تمناى جوانى که تراست
در رياضى که بود دولت گل پا به رکاب
چه اقامت کند اين برگ خزانى که تراست؟
استخوانهاى ترا پيشتر از خاک شدن
توتيا مى کند اين خواب گرانى که تراست
صرف کن چون مه نو توشه خود را زنهار
تا شود قرص تمام اين لب نانى که تراست
قامتت خم شد و هموار نگشتى صائب
دم شمشير بود پشت کمانى که تراست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید