شماره ٧٠٥: شور درياى سخن از دل پر جوش من است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
شور درياى سخن از دل پر جوش من است
قفل گنجينه معنى لب خاموش من است
معنى بکر که در پرده غيب است نهان
بى تکلف همه شب تنگ در آغوش من است
هر خيالى که به آن اهل سخن فخر کنند
در شبستان سخن، خواب فراموش من است
چرخ دودى است که از خرمن من خاسته است
خاک گردى است که افشانده پاپوش من است
آسمان حلقه فتراک بود صيد مرا
لامکان منزل سهل سفر هوش من است
چرخ نيلى که به روشن گهرى مشهورست
چون به معنى نگري، نيل بناگوش من است
کاسه در خون جگر مى زنم و مى نوشم
خون منصور مزاجان مى کم جوش من است
چهره پرده نشينان فلک، مهتابى است
زان چراغى که نهان در ته سرپوش من است
صوفيان را سخن من به سماع آورده است
خم ميخانه وحدت دل پر جوش من است
خشت از مستى من چون خم مى مى جوشد
در و ديوار درين ميکده بيهوش من است
در خرابات رضا نشو و نما يافته ام
درد ميخانه قسمت مى سرجوش من است
از قبا خرقه، ز دستار کله ساخته ام
نافه خونين جگر از فقر قباپوش من است
زاهدى نيست به عيارى من در عالم
اين ردا، پرده گليمى است که بر دوش من است
حلقه بندگى عشق بود در گوشم
چشم بد دور ازين حلقه که در گوش من است
بى هم آواز، نفس سرمه گفتار شود
ورنه شور دو جهان در لب خاموش من است
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب؟
عشق را دست نوازش به سر دوش من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید