شماره ٧١٩: نه همين مشک مرا خون جگر ساخته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نه همين مشک مرا خون جگر ساخته است
عشق بسيار ازين عيب هنر ساخته است
در ته سنگ ملامت، دل خوش مشرب ما
کبک مستى است که با کوه و کمر ساخته است
مطلبى نيست کز آن بحر کرم نتوان يافت
صدف از ساده دليها به گهر ساخته است
کشتى از بحر گهر خيز به خشکى بسته است
طوطيى کز لب لعلش به شکر ساخته است
دامن شب مده از دست که اين بحر گهر
نفس سوخته را عنبر تر ساخته است
مى تواند ز بناگوش بتان گلها چيد
هر که چون زلف ز هر حلقه نظر ساخته است
کيميايى است قناعت که به شيرين کارى
خاک را در دهن مور شکر ساخته است
يک نظر با رخ آن دلبر نوخط چه کند؟
که ز هر حلقه خط، روى دگر ساخته است
رفته آرام و قرار از رگ جانها، تا زلف
دست خود حلقه بر آن موى کمر ساخته است
نيست پيکان تو از سينه صائب دلگير
با لب خشک صدف، آب گهر ساخته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید