شماره ٧٢١: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟
از دم گرم که آب گهرش سوخته است؟
تا چه گستاخى ازان طوطى خط سرزده است
که لب چون شکرت بال و پرش سوخته است؟
هيچ انديشه ز خورشيد قيامت نکند
هر که از داغ عزيزى جگرش سوخته است
ديدن دامن تر چند شود دوزخ من؟
اى خوشا لاله که دامان ترش سوخته است
مى زند موج ز خاکستر او آب حيات
هر دلى را که فروغ گهرش سوخته است
دل پر داغ من از سردى دوران، ماند
به درختى که ز سرما ثمرش سوخته است
اشک در پرده دل سوخت ز سوز جگرم
جاى رحم است بر آن گل که زرش سوخته است
خنک آن سينه که از شعله بى پروايى
آرزوهاى جهان در جگرش سوخته است
باز چون شعله جواله ندارد آرام
گر چه پروانه ما بال و پرش سوخته است
دورى بحر مرا سوخت، خوشا آن غواص
که نفس در دل بحر گهرش سوخته است
مى رسد سوخته جانى به مراد دو جهان
که مراد دو جهان در نظرش سوخته است
اين قدر داغ دل لاله جگر سوز نبود
بر دل گرم که يارب جگرش سوخته است؟
در طريقت کسى از گرمروان در پيش است
که درين راه، نفس بيشترش سوخته است
دامن دشت جنون بى اثر مجنون نيست
لاله دستى است که در زير سرش سوخته است
گر چه ياقوت نمى سوزد از آتش صائب
لاله از آتش گلها جگرش سوخته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید