شماره ٧٢٧: غنچه را چاک به دامن ز گريبان رفته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
غنچه را چاک به دامن ز گريبان رفته است
تا که ديگر به تماشاى گلستان رفته است؟
از لب يار به پيغام بسازيد که خضر
بارها تشنه ازين چشمه حيوان رفته است
بوى خون مى رسد از تربت مجنون به مشام
شير هر چند که بيرون ز نيستان رفته است
دشت دريا شده و چشم غزالان عنبر
تا که امروز ازين باديه گريان رفته است؟
يوسف مصر شد از بند به خوابى آزاد
يوسف ماست که از ياد عزيزان رفته است
مگشا لب به شکرخنده شادى زنهار
که گل از باغ به اين زخم نمايان رفته است
مى کشد ناز گل از هر سر خارى صائب
بلبل ما ز قفس تا به گلستان رفته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید