شماره ٧٣٤: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
رشته آهى که سر از دل گوهر زده است
خال گستاخ تو چون لاله جگر سوخته اى است
که سراپرده خود بر لب کوثر زده است
روى او ديده گدازست وگرنه نگهم
غوطه در چشمه خورشيد مکرر زده است
دست کوتاه مرا سلسله جنبان شده است
شانه تا دست در آن زلف معنبر زده است
چه خيال است که خاموش توان کرد مرا؟
عشق بر آتش من دامن محشر زده است
نامه شکوه من بس که غبارآلودست
تير خاکى به پر و بال کبوتر زده است
در جگر گريه افسوس مرا شيشه شکست
تا که را باز فلک سنگ به ساغر زده است
خامشى نيست حريف دل پر رخنه من
مهر از موم که بر روزن مجمر زده است؟
که گذشته است ازين باديه، کز رشته اشک
دامن دشت جنون صفحه مسطر زده است؟
دل نفس سوخته از سينه برون مى آيد
چشم شوخ که دگر حلقه بر اين در زده است؟
صائب از وضع جهان در دل من آبله اى است
که مکرر به فلک خيمه برابر زده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید