شماره ٩٧: دردم فزود و دست به درمان نمى رسد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دردم فزود و دست به درمان نمى رسد
صبرم رسيد و هجر به پايان نمى رسد
در ظلمت نياز بجهد سکندرى
خضر طرب به چشمه حيوان نمى رسد
برخوان از آنکه طعمه جانست هيچ تن
آنجا به پاى عقل بجز جان نمى رسد
جان داده ام مگر که به جانان خود رسم
جانم برون شدست و به جانان نمى رسد
خوانى که خواجه خرد از بهر جان نهاد
مهمان عقل بر سر آن خوان نمى رسد
گفتم به ميزبان که مرا زله اى فرست
گفتا هنوز نقل به دربان نمى رسد
فتراک اين سوار به تو کى رسد که خود
گردش هنوز بر سر سلطان نمى رسد
طوفان رسيد در غمت و انورى هنوز
قسمت سراى نوح به طوفان نمى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید