شماره ١٢٢: هرکرا عشقت به هم برمى زند

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرکرا عشقت به هم برمى زند
عاقبت چون حلقه بر در مى زند
طالعى دارى که از دست غمت
هرکرا دستيست بر سر مى زند
در هواى تو ملک پر بفکند
اين چنين کت حسن بر در مى زند
من کيم کز عشق تو بر سر زنم
بر سر از عشق تو سنجر مى زند
عشق را در سر مکن جور و جفا
عشق با ما خود برابر مى زند
راى وصلت خواستم زو هجر گفت
اين حريف اين نقش کمتر مى زند
درد هجرانت گرم اشکى دهد
عشق صدبارم به سر بر مى زند
اين نه بس کز عيش تلخ من لبت
خنده شيرين چو شکر مى زند
تير غمزه ت را بگو آهسته تر
گرنه اندر روى کافر مى زند
تو نشسته فارغ اندر گوشه اى
وين دعاگو حلقه بر در مى زند
عاشقى هرگز مباد اندر جهان
عاشقى با کافرى بر مى زند
از تو خوبى چون سخن از انورى
هر زمانى لاف ديگر مى زند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید