اى جهان را به حضرت تو نياز
در جاه تو تا قيامت باز
درگهت قبله اى که در که و مه
خدمت او فريضه شد چو نماز
گره ابروى سياست تو
آشتى داده کبک را با باز
نظر رحمت و رعايت تو
ايمنى داده آز را ز نياز
در زواياى سايه عدلت
فتنه در خواب کرده پاى دراز
گر جهان را بود ز حزم تو سد
مرگ حيران ز دهر گردد باز
ور فلک را بود ز راى تو مهر
در شب تا ابد کنند فراز
آن حقيقت کمال تست که نيست
آسمان را درو محال مجاز
وان سعادت وجود تست که نيست
حدثان را برو اميد جواز
اى ز جاهت شب ستم در سنگ
خرمت باد روز سنگ انداز