شماره ٢٧٣: چه نازست آنکه اندر سرگرفتى
چه نازست آنکه اندر سرگرفتى
به يکباره دل از ما برگرفتى
ز چه بيرون به نازى درگرفتم
برون ز اندازه نازى برگرفتى
ترا گفتم که با من آشتى کن
رها کرده رهى ديگر گرفتى
دريغ آن دوستى با من به يکبار
شدى در جنگ و خشم از سر گرفتى
نهادى بر شکر ما شوره سيم
پس آنگه لعل در شکر گرفتى
مرا در پاى غم کشتى و رفتى
هواى ديگرى در بر گرفتى
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده