يک زمان از غم نياسايم همى
تا که هستم باده پيمايم همى
مى کنم تدبير گوناگون وليک
بسته تقدير نگشايم همى
چند باشم دروفاى دلبران
چون دمى زيشان نياسايم همى
جان و دل را در هواى مه وشان
جز غم و تيمار نفزايم همى
مى روم هرجا و مى جويم مراد
عاقبت نوميد باز آيم همى