ارزش گوهر

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مرغى نهاد روى بباغى ز خرمنى
ناگاه ديد دانه لعلى به روزنى
پنداشت چينه ايست، بچالاکيش ربود
آري، نداشت جز هوس چينه چيدنى
چون ديد هيچ نيست فکندش بخاک و رفت
زينسانش آزمود! چه نيک آزمودنى
خواندش گهر به پيش که من لعل روشنم
روزى باين شکاف فتادم ز گردنى
چون من نکرده جلوه گرى هيچ شاهدى
چون من نپرورانده گهر هيچ معدنى
ما را فکند حادثه اي، ورنه هيچگاه
گوهر چو سنگريزه نيفتد به برزنى
با چشم عقل گر نگهى سوى من کنى
بينى هزار جلوه بنظاره کردنى
در چهره ام ببين چه خوشيهاست و تابهاست
افتاده و زبون شدم از اوفتادنى
خنديد مرغ و گفت که با اين فروغ و رنگ
بفروشمت اگر بخرد کس، به ارزنى
چون فرق در و دانه تواند شناختن
آن کو نداشت وقت نگه، چشم روشنى
در دهر بس کتاب و دبستان بود، وليک
درس اديب را چکند طفل کودنى
اهل مجاز را ز حقيقت چه آگهيست
ديو آدمى نگشت به اندرز گفتنى
آن به که مرغ صبح زند خيمه در چمن
خفاش را بديده چه دشتي، چه گلشنى
دانا نجست پرتو گوهر ز مهره اى
عاقل نخواست پاکى جان خوش از تنى
پروين، چگونه جامه تواند بريد و دوخت
آنکس که نخ نکرده بيک عمر سوزنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید