ذره

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شنيده ايد که روزى بچشمه خورشيد
برفت ذره بشوقى فزون بمهمانى
نرفته نيمرهي، باد سرنگونش کرد
سبک قدم نشده، ديد بس گرانجانى
گهي، رونده سحابى گرفت چهره مهر
گهي، هوا چو يم عشق گشت طوفانى
هزار قطره باران چکيد بر رويش
جفا کشيد بس، از رعد و برق نيسانى
هزار گونه بلندي، هزار پستى ديد
که تا رسيد به آن بزمگاه نورانى
نمود دير زمانى به آفتاب نگاه
ملول گشت سرانجام زان هوسرانى
سپهر ديد و بلندى و پرتو و پاکى
بدوخت ديده خودبين، ز فرط حيرانى
سئوال کرد ز خورشيد کاين چه روشنى است
در اين فضا، که ترا ميکند نگهبانى
بذره گفت فروزنده مهر، کاين رمزيست
برون ز عالم تدبير و فکر امکانى
بتخت و تاج سليمان، چکار مورچه را
بس است ايمنى کشور سليمانى
من از گذشتن ابرى ضعيف، تيره شوم
تو از وزيدن بادي، ز کار درمانى
نه مقصد است، که گردد عيان ز نيمه راه
نه مشکل است، که آسان شود بآسانى
هزار سال اگر علم و حکمت آموزى
هزار قرن اگر درس معرفت خوانى
بپوئى ار همه راههاى تيره و تار
بدانى ار همه رازهاى پنهانى
اگر بعقل و هنر، همسر فلاطونى
وگر بدانش و فضل، اوستاد لقمانى
بآسمان حقيقت، بهيچ پر نپرى
به خلوت احديت، رسيد نتوانى
در آنزمان که رسى عاقبت بحد کمال
چو نيک در نگرى در کمال نقصانى
گشود گوهرى عقل گر چه بس کانها
نيافت هيچگه اين پاک گوهر کانى
ده جهان اگر ايدوست دهخداى نداشت
که مينمود تحمل به رنج دهقانى
بلند خيز مشو، زانکه حاصلى نبرى
بخز فتادن و درماندن و پشيمانى
بکوى شوق، گذارى نميکني، پروين
چو ذره نيز ره و رسم را نميدانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید