سرود خارکن

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بصحرا، سرود اينچنين خارکن
که از کندن خار، کس خوار نيست
جوانى و تدبير و نيروت هست
بدست تو، اين کارها کار نيست
به بيدارى و هوشيارى گراى
چو ديدى که بخت تو بيدار نيست
چو بفروختي، از که خواهى خريد
متاع جوانى ببازار نيست
جواني، گه کار و شايستگى است
گه خودپسندى و پندار نيست
نبايست بر خيره از پا فتاد
چو جان خسته و جسم بيمار نيست
همين بس که از پا نيفتاده اى
بس افتادگان را پرستار نيست
مپيچ از ره راست، بر راه کج
چو در هست، حاجت بديوار نيست
ز بازوى خود، خواه برگ و نوا
ترا برگ و توشى در انبار نيست
همى دانه و خوشه خروار شد
ز آغاز، هر خوشه خروار نيست
قوى پنجه اي، تيشه محکم بزن
هنرمند مردم، سبکسار نيست
زر وقت، بايد به کار آزمود
کازين بهترش، هيچ معيار نيست
غنيمت شمر، جز حقيقت مجوى
که بارى است فرصت، دگر بار نيست
همى ناله کردي، ولى بى ثمر
کس اين ناله ها را خريدار نيست
چو شب، هستى و صبحدم نيستى است
شکايت ز هستي، سزاوار نيست
کنند از تو در کار دل، باز پرس
درين خانه، کس جز تو معمار نيست
نشد جامه عجب، جان را قبا
درين جامه، پود ار بود، تار نيست
درين دکه، سود و زيان با همند
کس از هر زياني، زيانکار نيست
گهى کم بدست اوفتد، گه فزون
بساز، ار درم هست و دينار نيست
مگوى از گرفتارى خويشتن
ببين کيست آنکو گرفتار نيست
بچشم بصيرت بخود در نگر
ترا تا در آئينه، زنگار نيست
همه کار ايام، درس است و پند
دريغا که شاگرد هشيار نيست
ترا بار تقدير بايد کشيد
کسى را رهائى از اين بار نيست
بدشوارى ار دل شکيبا کنى
ببينى که سهل است و دشوار نيست
از امروز اندوه فردا مخور
نهان است فردا، پديدار نيست
گر آلود انگشتهايت به خون
شگفتى ز ايام خونخوار نيست
چو خارند گلهاى هستى تمام
گل است اينکه دارى بکف، خار نيست
ز آزادگان، بردبارى و سعى
بياموز، آموختن عار نيست
هزاران ورق کرده گيتى سياه
شکايت همين چند طومار نيست
تو خاطر نگهدار شو خويش را
که ايام، خاطر نگهدار نيست
ره زندگان است، عيبش مکن
گر اين راه، همواره هموار نيست
پى کارهائى که گويد برو
ترا با فلک، دست پيکار نيست
بجائيکه بار است بر پشت مور
براى تو، اين بار، بسيار نيست
نشايد که بيکار مانيم ما
چو يک قطره و ذره بيکار نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید