شکايت پيرزن

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
روز شکار، پيرزنى با قباد گفت
کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نيست
روزى بيا به کلبه ما از ره شکار
تحقيق حال گوشه نشينان گناه نيست
هنگام چاشت، سفره بى نان ما ببين
تا بنگرى که نام و نشان از رفاه نيست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
ديگر به کشور تو، امان و پناه نيست
از تشنگي، کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردى و آبى بچاه نيست
سنگينى خراج، بما عرصه تنگ کرد
گندم تراست، حاصل ما غير کاه نيست
در دامن تو، ديده جز آلودگى نديد
بر عيبهاى روشن خويشت، نگاه نيست
حکم دروغ دادى و گفتى حقيقت است
کار تباه کردى و گفتى تباه نيست
صد جور ديدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخيل، درين بارگاه نيست
ويرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهى
يغماگر است چون تو کسي، پادشاه نيست
مردى در آنزمان که شدى صيد گرگ آز
از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نيست
يکدوست از براى تو نگذاشت دشمنى
يک مرد رزمجوي، ترا در سپاه نيست
جمعى سياهروز سيهکارى تواند
باور مکن که بهر تو روز سياه نيست
مزدور خفته را ندهد مزد، هيچکس
ميدان همت است جهان، خوابگاه نيست
تقويم عمر ماست جهان، هر چه ميکنيم
بيرون ز دفتر کهن سال و ماه نيست
سختى کشى ز دهر، چو سختى دهى بخلق
در کيفر فلک، غلط و اشتباه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید