صاف و درد

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
غنچه اى گفت به پژمرده گلى
که ز ايام، دلت زود آزرد
آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستى و گشتى خرد
زينهمه سبزه و گل، جز تو کسى
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت، زنگى که در آئينه ماست
نه چنانست که دانند سترد
دي، مى هستى ما صافى بود
صاف خورديم و رسيديم به درد
خيره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
تا کند جاى براى تو فراخ
باغبان فلکم سخت فشرد
چه توان گفت به يغماگر دهر
چه توان کرد، چو ميبايد مرد
تو بباغ آمدى و ما رفتيم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرين دفتر پيروزه، سپهر
آنچه را ما نشمرديم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا ديد شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقى ميکده دهر، قضاست
همه کس، باده ازين ساغر خورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید