هرچه باداباد

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت با خاک، صبحگاهى باد
چون تو، کس تيره روزگار مباد
تو، پريشان ما و ما ايمن
تو، گرفتار ما و ما آزاد
همگى کودکان مهد منند
تير و اسفند و بهمن و مراد
گه روم، آسيا بگردانم
گه بخرمن و زم، زمان حصاد
پيک فرخنده اى چو من سوى خلق
کوتوال سپهر نفرستاد
برگها را ز چهره شويم گرد
غنچه ها را شکفته دارم و شاد
من فرستم بباغ، در نوروز
مژده شادى و نويد مراد
گاه باشد که بيخ و بن بکنم
از چنار و صنوبر و شمشاد
شد ز نيروى من غبار و برفت
خاک جمشيد و استخوان قباد
گه بباغم، گهى بدامن راغ
گاه در بلخ و گاه در بغداد
تو بدينگونه بد سرشت و زبون
من چنين سرفراز و نيک نهاد
گفت، افتادگى است خصلت من
اوفتادم، زمانه ام تا زاد
اندر آنجا که تيرزن گيتى است
اى خوش آنکس که تا رسيد افتاد
همه، سياح وادى عدميم
منعم و بينوا و سفله و راد
سيل سخت است و پرتگاه مخوف
پايه سست است و خانه بى بنياد
هر چه شاگردى زمانه کنى
نشوى آخر، اى حکيم استاد
رهروى را که ديو راهنماست
اندر انبان، چه توشه ماند و زاد
چند دل خوش کنى به هفته و ماه
چند گوئى ز آذر و خورداد
که، درين بحر فتنه غرق نگشت
که، درين چاه ژرف پا ننهاد
اين معما، بفکر گفته نشد
قفل اين راز را، کسى نگشاد
من و تو بنده ايم و خواجه يکى است
تو و ما را هر آنچه داد، او داد
هر چه معمار معرفت کوشيد
نشد آباد، اين خراب آباد
چون سپيد و سيه، تبه شدنى است
چه تفاوت ميان اصل و نژاد
چه توان خواست از مکايد دهر
چه توان کرد، هر چه باداباد
پتک ايام، نرم سازدمان
من اگر آهنم، تو گر پولاد
نزد گرگ اجل، چه بره، چه گرگ
پيش حکم قضا، چه خاک و چه باد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید